
به جست و جوی تو
بر درگاه ِ كوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شكسته پنجره ئی
كه آسمان ابر آلوده را
قابی كهنه می گیرد.
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد زد؟
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
كه خواهر مرگ است.-
و جاودانگی
رازش را
با تو درمیان نهاد.
پس به هیئت گنجی در آمدی:
بایسته وآزانگیز
گنجی از آن دست
كه تملك خاك را و دیاران را
از این سان
دلپذیر كرده است!
نامت سپیده دمی است كه بر پیشانی آفتاب می گذرد
متبرك باد نام تو -
و ما همچنان
شب را و روز را
هنوز را

نظرات شما عزیزان:
مریم 
ساعت12:51---23 تير 1390
از این که به سایت من سر زدی ممنونم
سایت خیلی خوبی داری از دیدنش لذت بردم. از این که بازهم سربزنی خوشحال میشم.
|